دراگون - دی وی دی جی اس
خانه
:: کل بازدیدها
:: :: بازدید امروز
:: :: بازدید دیروز
::
:: درباره خودم ::
:: اوقات شرعی ::
:: لینک به وبلاگ :: :: اشتراک در خبرنامه :: :: مطالب بایگانی شده :: |
86/2/2 :: 11:32 عصر
نه از ردیف خانه مرده شور نه از بوی مشمِزکننده کافور خروس خوان صبح از همین خیابان روبرو برای صرف یک صبحانه کامل دق الباب می کند هنوز ملحفه ها را از زنگ این ساعت لعنتی نتکانده ام هنوز قبوض مکالمات عاشقانه وسر رسید قرارهای ماهیانه را در این استکان حل نکرده ام روبروی حواله های روز مرگی ام چمباتمه می زند به کیسه زباله چشم می دوزد به پرده های رها شده در چارچوب اشاره می کند - آقای …! صبحانه کامل تان از دهن نیافتد برای گفتن این جملات … زمان زیادی باقی است باید شماره های زیادی را بالا ببری زباله های زیادی را پایین با فرض خرابی آسانسور زباله های زیادی جلوی در گذاشته نمی شود عکس های زیادی بوی تعفن می گیرد نرخ مکالمات عاشقانه بالا می رود سررسید قرارهای ماهیانه فراموش می شود باید عجله… باید صبحانه تان… باید ببخشید… باید نشناختمتان… باید سلام… باید آقاب مرگ!!! بایدخدا نگهدار ******
با هراس و نوازش از سخت با خودم تنها و بی ربط و گاه که می رویم و گاه جاروی صبحگاهی گاه آویز آسمان و گاه دستاویز زمین هنگام گشایش است و خوانش آواز نویسنده : دراگون
85/12/18 :: 9:4 صبح یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم یادمان باشد اگر این دلمان بی کس شد طلب مهر ز هر چشم خماری نکنیم یادمان باشد که دگر لیلی و مجنونی نیست به چه قیمت دلمان بهر کسی چاک کنیم! یادمان باشد که در این بهر دو رنگی و ریا دگر حتی طلب آب ز دریا نکنیم یادمان باشد اگر از پس هر شب روزیست دگر آن روز پی قلب سیاهی نرویم یادمان باشد اگر شمعی و پروانه به یکجا دیدیم طلب سوختن بال و پر کس نکنیم ولی آخر تو بگو با دل عاشق چه کنم؟ یاد من هست طلب عشق ز هر کس نکنم گو تو آخرکه نه انصاف و نه عدل است و نه داد دل دیوانه من بهر که افتاده به خاک این همه گفتم و گفتم که رسم آخر کار به تو ای عشق تو ای یار به تو ای بهر نیاز یادمان باشد که د یگر دل تنها نیست یادمان باشد که دیگر دل تو مال من است یادمان باشد که باشم همه عمر بهر تو پاک یاد تو باشد و هر دم بکنم راز و نیاز یاد تو باشد از این پس من و تو ما شده ایم هر دو عاشق دو پرستو دو مسافر شده ایم ودر نهایت یادمان باشد مرگ پایان کبوتر نیست برای پروازی ابدی...
چه شبها تا سحر نام تورا از دل صدا کردم... نویسنده : دراگون
85/12/18 :: 8:58 صبح تویه دنیا سه تا دوست دارم خورشید ماه و تو اولیرو واسه روزم می خواهم دومی رو واسه شبم می خوام اما تو رو واسه تک تک لحظه هام می خوام
نویسنده : دراگون
85/12/18 :: 8:54 صبح وقتی آسمون دلش میگیره گریه میکنه... وقتی دریا دلش میگیره توفان به پا میکنه... وقتی زمین دلش میگیره آتش فشاناش فوران میکنن... وقتی جنگل دلش میگیره زرد میشه... اما وقتی آدم دلش میگیره اشکاش مثله بارون جاری میشه... توی دریای قلبش توفان به پا میشه... وجودش مثله آتش فشان می جوشه... روحش زرد و قامتش قطره قطره آب میشه... نویسنده : دراگون
85/12/18 :: 8:53 صبح پیوسته در یاد منی باران که نم نم می شود شود دل در هوای دیدنت دریایی از غم می از گریه بیزارم هنوز چشمان بی تابم ولی تنها به یاد چشم تو با اشک همدم می شود ای آرزوی دلنشین من از تو می پرسم چرا؟ برق نگاهی آشنا این روزها کم می شود گویا به جای عشق تو درد و غم و دلواپسی با قصد نابودی من اینجا فراهم می شود تنها به جرم عاشقی از خود تو دورم می کنی تصویر خوشبختی من هر لحظه مبهم می شود یاد دل من نیستی بی رنگ چشمانت ولی این جاده های سبز هم مثل جهنم می شود باز آسمان مثل دلم در فکر گریه کردن است با اشک او چشمان من هم غرق شبنم می شود نویسنده : دراگون
85/11/30 :: 3:26 عصر
نویسنده : دراگون
85/11/18 :: 11:57 عصر عزیزترینم ؛ امشب باز هم تمام وجودم لبریز از توست امشب با خیال راحت می پرستمت و تنهای تنها به تو می اندیشم تمام وجودم را گرفته ایی
هستی من، سرشار از توام٬ مهر بی پایان من ، دلتنگیم برای توست می خواهم تمام احساسم را به تو تقدیم کنم من عاشق اشک ریختن برای توام . عکس زیبایت با لبخند جادویی ، رویایت را در آغوش می کشم خیالت را می بویم ، بوی تنت را استشمام می کنم خیال تو چه شورانگیز است، نگاهت چه مهربان ، آه چشمهایت می دانم سرانجام اشکهایت مرا خواهند کشت نگاه مهربانت مرا عاشق تر از قبل خواهد کرد می دانم دستهای پر احساست قلبم را از جا خواهند کند . رویای من دستهایم را بگیر و با من از عشقمان بگو امشب باز هم مرا به عشقمان قسم بده بگو که دوستم داری .رویای من چشمهایت را در چشمهایم بدوز چشمهای توبی نهایت است آغوش تو امن ترین جای دنیاست چشمهای تو مهربانترین چشمهای نیاست . نفسهایت آنگاه که گونه ام را می نوازد . نفسهایت... مرا لبریز از تو می کند نفسهایمان وقتی در هم پیوند می خورد می خواهمت اشکهایم نمی گذارند اشکهایم نه بگذارید او را به تصویر بکشم نگاه جادویی . در گوشم زمزمه کن ومن با تو تکرار کنم دوستت دارم ، تمام وجود من ، تمام زندگی من بی تومیمیمرم ، تمام من ، عاشقتم ... دلتنگیهایت برای من و من در توغرق می شوم زمان کاش بایستد حتی برای یک لحظه وجود تو رویایم را کامل می کند لمس وجودت در رویا ، وجود تو تمام زندگی من است وجود تو... آه خدا وقتی میگویم وجود تو تمام بدنم می لرزد وجود تو انتهای عشق است وجود تو زندگی دوباره است وجود تو هدیه خداست . امشب مثل هر شب رویای من، تو با منی .امشب چه غوغایی در من می کنی روحم با تو می آمیزد در تو میخروشد می گرید فریاد می زند با تو خدا را صدا می کند می خندد وهیجان بوسه هایت آه بوسه هایت ..... نویسنده : دراگون
85/11/18 :: 11:54 عصر عشق،رنج را سالهابر می تابدو باز مهربان است؛ نویسنده : دراگون
85/10/25 :: 10:8 عصر نویسنده : دراگون
|