بهار 1386 - دی وی دی جی اس
خانه
:: کل بازدیدها
:: :: بازدید امروز
:: :: بازدید دیروز
::
:: درباره خودم ::
:: اوقات شرعی ::
:: لینک به وبلاگ :: :: اشتراک در خبرنامه :: :: مطالب بایگانی شده :: |
86/2/2 :: 11:32 عصر
نه از ردیف خانه مرده شور نه از بوی مشمِزکننده کافور خروس خوان صبح از همین خیابان روبرو برای صرف یک صبحانه کامل دق الباب می کند هنوز ملحفه ها را از زنگ این ساعت لعنتی نتکانده ام هنوز قبوض مکالمات عاشقانه وسر رسید قرارهای ماهیانه را در این استکان حل نکرده ام روبروی حواله های روز مرگی ام چمباتمه می زند به کیسه زباله چشم می دوزد به پرده های رها شده در چارچوب اشاره می کند - آقای …! صبحانه کامل تان از دهن نیافتد برای گفتن این جملات … زمان زیادی باقی است باید شماره های زیادی را بالا ببری زباله های زیادی را پایین با فرض خرابی آسانسور زباله های زیادی جلوی در گذاشته نمی شود عکس های زیادی بوی تعفن می گیرد نرخ مکالمات عاشقانه بالا می رود سررسید قرارهای ماهیانه فراموش می شود باید عجله… باید صبحانه تان… باید ببخشید… باید نشناختمتان… باید سلام… باید آقاب مرگ!!! بایدخدا نگهدار ******
با هراس و نوازش از سخت با خودم تنها و بی ربط و گاه که می رویم و گاه جاروی صبحگاهی گاه آویز آسمان و گاه دستاویز زمین هنگام گشایش است و خوانش آواز نویسنده : دراگون
|